آیا نظرات مراجع مطابق با واقع است؟
پرسش : آیا نظرات مراجع قطعی و مطابق واقع است؟
پاسخ : پاسخ شما را در ضمن دو پرسش ارائه مىدهیم: پرسش اول: آیا نظرات مراجع قطعى و مطابق واقع است؟ پرسش دوم: آیا تحولات زمانه و شرایط جدید در نظرات آنان تأثیرى ندارد؟ ج س 1 – مطلب اول) ادلهاى که فقیه به آن تمسک مىکند گاه مفید یقین به حکم اسلام است. مانند ادلهى عقلى و نصوص قرآن و متواترات روایات و اجماعات؛ و گاه مفید ظن است مانند روایات غیرمتواتر و ظواهر قرآن و سنت. هرگاه فقیه به قسم اول از ادله تمسک کند و حکم شرعى را کشف کند قطع به حکم شرعى پیدا خواهد شد و از دیدگاه او حکم کشف شده حتماً مطابق واقع است گر چه ممکن است از دیدگاه شخص دیگرى یقین او جهل مرکب به شمار آمده و یا دلایل او را ظنى شمارد. اما اگر به قسم دوم از ادله تمسک کند، از آنجا که اعتبار و حجیت ادلهى ظنى او قطعى است، یعنى یقین دارد که خدا مىخواهد او به مفاد این ادله ظنى عمل کند، یقین دارد که وظیفه او عمل به حکم مستفاد از این ادله ظنى است. با این بیان مىتوان گفت: اگر ادلهى فقیه یقینآور باشد حکم به دست آمده از آن نیز قطعى است و اگر ادلهى او ظنآور باشد، فقیه گرچه یقین به حکم خدا پیدا نمىکند، اما یقین دارد وظیفهى او در برابر آن احکام واقعى عمل کردن به حکم مستفاد از این ادلهى ظنى است، چه این احکام مطابق با واقع باشد و چه مطابق واقع نباشد. ازاینرو در ابتداى رسالههاى عملیه مىنویسند عمل به این مسائل مجزى است، نه اینکه حتماً حکم خداوند است. یعنى مقلد با عمل این فتاوا وظیفهى عملى خود را انجام داده است. مطلب دوم) در مطلب اول روشن شد که فتواى فقیه گرچه براى خودش و مقلدانش حجت است، ولى ممکن است مطابق واقع نباشد. به این اندیشه «تخطئه» گفته مىشود. در مقابل، اهل سنت معتقدند که فتواى فقیه همواره مطابق واقع است. از میان اهل سنت اشاعره مىگویند خداوند احکام خود را مطابق آراى فقها جعل مىکند و معتزله معتقدند که گر چه خداوند در وراى فتواى فقیه حکمى دارد، ولى اگر حکم فقیه مطابق آن نباشد، خداوند حکمى مطابق با فتواى فقیه جعل مىکند. در نتیجه هم بنابر رأى اشاعره و هم رأى معتزله فتواى فقیه همواره مطابق با واقع است. به این اندیشه تصویب مىگویند. البته علماى متأخر اهل سنت از اندیشهى اشاعره و معتزله عدول کرده، به نوعى از تخطئه اعتقاد پیدا کردهاند. ج س 2 – 1- اسلام، دین خاتم است؛ و این مسأله علاوه بر این که مورد اتفاق همه مسلمانان بوده، با قرآن و سنت نیز ثابت شده است. خداوند متعال مىفرماید: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین»، V} (انبیاء، آیه 107) {V و «ما کان محمد ابا احدمن رجالکم ولکن رسولالله و خاتمالنبیین»، V} (احزاب، آیه40). {V در روایتى نیز آمده است: «لانّ الله تبارک و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان ولا لناس دون ناس فهو فى کل زمان جدید و عند کل قوم غض الى یوم القیامه؛ خداوند قرآن را براى زمان خاصى و مردم خاصى نفرستاد. پس قرآن تا روز قیامت در هر زمانى جدید و براى هر قومى تازه است»، V} (عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 130). {V در روایت دیگرى آمده است: «حکم الهى و تکالیف خداوند در حق اولین و آخرین یکسان است؛ مگر این که علت یا پدیدهاى پیش آید که باعث دگرگونى حکم شود و نیز همگان نسبت به تغییر حکم، هنگام پیش آمدن حوادث هماننداند و واجبات بر همه یکسان است. از همانها که پیشینیان سؤال مىشوند، آیندگان نیز سؤال مىشوند و مورد محاسبه قرار مىگیرند». V} (فروع کافى، ج 5، ص 18، کتاب الجهاد، باب 13، حدیث 1).{V و نیز فرمود: «حلال محمدحلال ابدا الى یوم القیامه و حرامه حرام ابدا الى یوم القیامه لایکون غیره ولا یجیىء غیره». V} (اصول کافى، ج 1، ص 58، حدیث 19 – بحارالانوار، ج 89، ص 148، باب 1).{V امام خمینى نیز فرمود: «احکام اسلام محدود به زمان و مکان نیست و تا ابد باقى و لازمالاجرا است». V} (امام خمینى، ولایت فقیه، ص 25).{V 2- لوازم خاتمیت اسلام؛ یکم: تحریف نشود. یکى از مهمترین علل تجدد نبوت، تحریف ادیان پیشین از سوى پیروان آن بود، به گونهاى که دستیابى به آن دین ناب، از طریق عادى براى انسان غیر ممکن مىنمود. دین خاتم باید از ساز و کارى بهرهمند باشد که آن را از تحریف حفظ کند. دوم: جاودانى و همگانى باشد. طبق ادله لزوم بعثت، بشر همواره نیازمند هدایت الهى است و انسان در هیچ دورهاى، نیاید محروم از هدایت الهى (دین) باشد. اگر دین الهى ختم شود و آن دین خاتم، مخصوص زمان و یا مکان خود باشد، باعث محرومیت انسانها و نسلهاى دیگر، از دین مىگردد. این با اصل دلیل لزوم بعثت، منافات دارد. پس دینى مىتواند دعوى خاتمیت داشته باشد که همگانى و جاودان باشد. V} براى آگاهى بیشتر ر.ک: 1- جوادى آملى، شریعت در آیینه معرفت، مرکز نشر اسراء، ص 214 – 227 2- مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج 2، صص 113 – 126 3- جعفر سبحانى، خاتمیت از نظر قرآن وحدیث و عقل، انتشارات مؤسسه سیدالشهداء، چاپ اول، تهران 4- مرتضى مطهرى، ختم نبوت، صدرا 5- مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان{V سوم: لازمه جاوانى و همگانى بودن دین خاتم، آن است که در هر دورهاى و با هر زمانه و زمینهاى، بتواند رسالت خود را در هدایت انسانها انجام دهد و در تأمین نیازهاى بشر – که او را محتاج به دین کرده است – کارا باشد. از آن جا که زندگى انسان، همواره دستخوش تغییر و تحول است، باید ساز و کار مناسبى در دین خاتم موجود باشد که بتواند در شرایط مختلف، قابل اجرا بوده واهداف اصیل خود را تأمین کند. این ساز و کار در واقع رمز جاودانگى دین خاتم و توانایى او در هدایت بشر در هر زمان و مکان است. 3- رمز جاودانگى اسلام: خداوند متعال درباره ختم دین خود مىفرماید: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشونِ الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز کافران از این که به دین شما اختلالى رسانند، طمع بریدند. پس شما از آنان بیمناک نباشید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم. بهترین دین را که اسلام است برایتان برگزیدم». V} (مائده، آیه 3).{V گفتنى است که آن روز، روزى است که کافران از نابودى اسلام مأیوس مىشوند؛ یعنى، عنصرى در دین تعبیه شد که حافظ دین است و از آن جا که مراد از «الیوم» روز غدیر است، آن عنصر «امامت» مىباشد. امامان معصوم(ع) براى محفوظ ماندن اسلام در طول تاریخ حضور خود، سه کار را انجام دادند: اول، در کنار تأیید آیات قرآن، سنت نبوى را عینا نقل کردند و نگذاشتند حوادث شوم پس از رحلت (حدود یک قرن منع کتابت حدیث) سنت نبوى را نابود سازد و با این کار منابع دین را حفظ کردند. V} براى آگاهى بیشتر ر.ک: 1- رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص 82 و 597 2- علامه مرتضى عسکرى، معالم المدرستین، ج 2، ص 44 3- طبقات ابن سعد، ج 5 ،ص 140 4- فتح البارى، ج 1، ص 218{V دوم: روش فهم قرآن و سنت و روش استنباط احکام اسلام را آموزش دادند که تا ابد و در طول تاریخ، انسانها بتوانند رأى اسلام در هر زمینه را، از منابع آن استخراج و استنباط کنند. این روش – که اجتهاد مصطلح شیعى بر پایه آن بنا شده است – راهى است که در صورت پیموده شدن، مىتواند رأى اسلام رادر همه زمانها درباره هر موضوعى از منابع دین به دست آورد. سوم: کسانى را که شایستگى لازم براى به کارگیرى این روش دارند، به مردم معرفى کردند. امام عسکرى(ع) از امام صادق(ع) نقل مىکند: «و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا على هواه مطیعا لامر مولاه فللعو ام ان یقلدوه؛ هر کس از فقهاى امت من که نفس خود را مواظبت کند و از دینش پاسدارى نماید، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت کند، سزاوار است که غیر فقها از او تقلید کنند». V} (وسائلالشیعه، المکتبه الاسلامیه، ج 18، ص 95، ابواب صفات القاضى، باب 10، ح 20).{V نتیجه این که امامان معصوم(ع) در دوران حضور خود، منابع دین و روش استخراج احکام آن و نیز ویژگىهاى لازم را براى شخصى که مىتواند آنها را استخراج کند، آموزش دادند تا دین الهى همواره از تحریف مصون بماند. از طرفى گفتنى است که همه نیازهاى انسان متغیر و متحول نیست. همان گونه که جسم انسانها و نیازهاى آن، از صدر اسلام تغییر نکرده و بعدها نیز تغییرى نخواهد کرد؛ روان و فطرت انسان و احساسات و تمایلات او نیز تغییر نکرده است. انسان همواره خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج، حس نوعدوستى، زیبایىگرایى و… از نیازهاى خود شمرده است؛ هر چند که شکل آنها در زمانها و مکانهاى مختلف، متفاوت بوده و روابط اجتماعى انسانها پیچیده و گسترده شده است. پس بخشى از حیات انسان، ثابت و بخش دیگر آن در حال تغییر و تحول است. جاودانگى اسلام براى تأمین نیازهاى ثابت انسان، هیچ مشکلى ندارد و مشکل یاد شده فقط تأمین نیازهاى متغیر به وسیله دین ثابت است. ساز و کارهایى که دین ثابت، براى این نیازهاى متغیر پیشبینى کرده است، قواعد و اصول ثابتى است که در درون خود امکان تطبیق با شرایط مختلف زمانى و مکانى را دارد که در اینجا به بخشى از آنها اشاره مىشود. 1- در اسلام قواعد کلى و عامى وجود دارد که به مجتهد، این توانایى را مىدهد که هرگاه مسأله جدیدى به دلیل تحولات زندگى بشر پدید آمد، بتواند حکم آن مسأله جدید را از آن قواعد کلى و عام استخراج و استنباط کند. یکى از آثار مثبت اجتهاد زنده در مکتب تشیع، تأمین همین نیازهاى جدید است. 2- موضوع برخى از احکام ثابت، عرفى است؛ یعنى، «عرف» مصداق آن موضوع را تعیین مىکند، مثلاً در اسلام احترام به میهمان مستحب است، اما این که چه عملى احترام به میهمان است به وسیله عرف در هر زمان و مکان تعیین مىشود. این نکته در همه احکامى که موضوع آنها عرفى مىباشد، جارى است. البته این تا زمانى است که با دلیل روشنى، لزوم یا ممنوعیت یک مصداق خاص تعیین نشده باشد. مثال دیگر این گونه احکام، حرمت بازى با آلات قمار است. این که چه ابزارى آلات قمار است به وسیله عرف تعیین مىشود. ممکن است یک دوره وسیلهاى ابزار قمار باشد و در دورهاى دیگر از دیدگاه عرف، از ابزار قمار به شمار نیاید. آنچه در اسلام حکم ثابت است، همان حرمت بازى با آلات قمار است. اگر زمانى شطرنج از آلات قمار بود و اکنون نیست و لذا در آن زمان حرام بود و اکنون حرام نیست، بدین معنا نمىباشد که حکم آن عوض شده است؛ بلکه از آن رو است که شطرنج مصداق حکم ثابت «جواز بازى با غیر آلات قمار» شده است. 3- احکام ثابت اسلام همواره در دنیاى مادى با یکدیگر تزاحم دارند و این، ویژگى این دنیا است؛ مثلاً وجوب حفظ سلامتى و وجوب پوشش بدن زن در برابر اجنبى، دو حکم ثابت دین است؛ ولى هنگامى که خانمى بیمار مىشود و درمان او، متوقف بر نگاه و لمس پزشک اجنبى باشد؛ این دو حکم با هم تزاحم مىکنند و اسلام به عنوان یک قاعده کلى ثابت، به مکلف اجازه داده است که حکم اهم را حفظ کند و حکم دیگر را به دلیل تزاحم با حکم اهم، موقتا ترک نماید. تشخیص حکم اهم از حکم مهم، در مواردى که آثار اجتماعى ندارد، به عهده تکتک مکلفان است؛ زیرا اختلاف آنان در انتخاب اهم، باعث هرج و مرج نمىشود؛ ولى در مواردى که تشخیص اهم اثر اجتماعى دارد، (به گونهاى که اگر تشخیص اهم به عهده آحاد مردم گذاشته شود، جامعه به هرج و مرج کشیده مىشود). اسلام تشخیص اهم را به عهده ولىفقیه گذاشته است. ولى فقیه به عنوان حاکم اسلامى، مىتواند با تشخیص اهم از مهم در میان احکام ثابت متزاحم، جامعه را اداره کند. 4- احکام تکلیفى اسلام به دو بخش احکام الزامى (وجوب و حرمت) و احکام غیر الزامى (استحباب، کراهت و اباحه) تقسیم مىشود. ولى فقیه اختیار دارد که در حیطه احکام غیر الزامى، بنا بر مصالحى که تشخیص مىدهد حکم الزامى صادر کند؛ مثلاً عملى را که حکم ثابت آن در اسلام استحباب، کراهت یا اباحه است، به دلیل مصالحى که شرایط زمانه اقتضا مىکند، به طور موقت واجب یا حرام کند. پس حیطه احکام غیر الزامى، فضایى است که شارع تقنین حکم الزامى را در آن در اختیار ولىفقیه قرار داده است و او مىتواند نیازهاى موقعیتى جامعه را با این نوع از تقنین، تأمین کند. پس تأمین نیازهاى ثابت از یک سو و تأمین نیازهاى متغیر و متحول از سوى دیگر، قوانین ثابت اسلام است که در درون خود، قابلیت تطبیق در هر زمان و مکانى را به اسلام مىدهد و رمز جاودانگى دین خاتم در همین نکتهها نهفته است. از مجموع آنچه گفته شد، مىتوان دریافت که امامت در مکتب تشیع و اجتهاد زنده و ولایت فقیه در زمان غیبت، تأمین کننده جاودانگى دین خاتم است و این تحلیل و تفسیر آیه «الیوم بئس الذین کفروا من دینکم» مىباشد.