چه نقدهای کلی بر آیین بودا وارد است؟

پاسخ :
آیین بودیسم یکی از شاخه‌های کیش هندوست.[1] که ابتدا در هندوستان و حدود دو قرن بعد از وفات بودا به همت فرمانروایی به نام «آشوکا» رشد و گسترش یافت و بعدها از سرزمین اصلی کوچ کرده و در خارج هندوستان به خصوص در آسیای جنوب شرقی و چین و ژاپن، پیروان فراوانی برای خود دست و پا کرد. برخی از مستشرقین از آیین بودا تعبیر به فلسفه می‌کنند و برخی نیز نام «دین» بر آن می‌نهند. جان بی ناس در این مورد می‌گوید: «‌این مسأله که آیا فلسفه بودیسم را می‌توان فی‌الواقع دین و مذهب نامید یا نه مورد بحث و نظر است. البته از لحاظ عقاید آن مرد بزرگ در باب جهان هستی و روش‌های پیچ در پیچ می‌توان آن را به عنوان دین تعریف کرد…»[2] ولی شاید اگر به دیده تحقیق بنگریم بهتر باشد که بودیسم را یک مکتب اخلاقی بدانیم تا یک مکتب فلسفی، چرا که بودا به هیچ وجه وارد بحث‌های متافیزیک و فلسفی نمی‌شود و مسائل فلسفی را هم سعی می‌کند با تمثیل بیان کند و بحث درباره خدا و روح را بی‌فایده می‌انگارد[3] و به دادن چند تذکر اخلاقی بسنده می‌کند و با شعر می‌خواهد به زندگی شاعرانه دست یازد. از دیدگاه‌های علمای ادیان ابراهیمی نمی‌توان آیین بودا را «دین»‌نامید، زیرا آن‌گونه که خواهد آمد این آیین، مبدأ اعلی و وجود امور ماوراء الطبیعی و غیرمادی را بر نمی‌تابد و ماده را تنها موجود ازلی و ابدی، می‌شمارد که خالقی نداشته است.
آیین بودا را باید نهضت اصلاحی در آیین هندو شمرد که سعی می‌کرد برخی از عقاید و اعمال افراطی و خشن آیین هندو را تعدیل کند. این آیین «راه نجات را در روش اعتدال و طریقه میانه‌روی و عقل سلیم قرار داده و ریاضت‌های افراطی را بر خلاف مصلحت عقلانی»[4] می‌دانست. این آیین با جامعه طبقانی (کاستْ) که آیین هند و مبلغ و محافظ آن بود مخالفت می‌ورزید و برخی ریاضت‌های آیین هندو را نکوهش می‌کرد به همین دلیل «هر کس که در صف پیروان بودا در می‌آمد از تنگنای رسم و رعایت اصول طبقاتی (کاست) (جامعه به چهار طبقه تقسیم می‌شد و ارتباط طبقه پایین با طبقه بالا ممنوع بود و طبقات بالا صاحب امتیازهای بسیاری بودند) آزاد می‌شد.[5] با این همه خود آیین بودا دچار خرافات و ریاضت‌های افراطی‌ای بود که داعیه مخالفت با آنها را داشت.
بودا برای سعادتمند شدن انسان هشت راه معرفی می‌کرد که عبارتند از:
1 . ایمان درست
2 . عزم درست
3 . سخن درست
4 . کردار درست
5 . کار درست
6 . کوشش درست
7 . اندیشه درست
8 . تمرکز درست حواس[6]
آیین بودا بعدها به سه فرقه منشعب شد و با قبول سنت‌های بومی و محلی سرزمین‌های میزبان در هر سرزمینی شکلی خاص به خود گرفت این سه فرقه عبارتند از
1 . مهایانا (چرخ بزرگ)
2 . هینایانا (چرخ کوچک)
3 . وجْرَیانا (چرخ الماس)[7]
هر چند آیین بودیسم یک دین به معنای واقعی نیست، ولی چون طرفداران آن تلقی دین از آن را دارند و با ایمان به آن می‌خواهند به رستگاری برسند می‌توان انتقادهای کلی زیر را بر آیین بودا وارد دانست.
1 . انکار مباحث اعتقادی و افراط در عمل.
آیین بودا در مباحث اعتقادی و نظری کم همت و بی‌رونق است «مبادی لاهوت و فلسفه فوق‌الطبیعیه و امثال آن مباحث عقلانی نزد او (بودا) وزنی ندارد. بودا در تعالیم خود راه و روش عملی را پیش گرفته و آنچه غیر از آن است مخالف عقل سلیم می‌شمارد…
وی گفته است: «من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی ندادم و هم‌چنین درباب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکردم و…»[8] با این همه، این ادعا که نمی‌خواهد در امور نظری و اعتقادی سخنی بگوید در عمل به فراموشی سپرده شده و در دام نوعی ماتریالیسم گرفتار می‌آید و با ابدی و ازلی دانستن ماده و عالم به انکار صانع می‌پردازد. گویا آنگاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده‌آیم و به کجا خواهیم رفت، پاسخ دهد می‌گوید من در مباحث نظری کاری ندارم، ولی آنگاه که نوبت انکار صانع عالم و معاد می‌رسد، وعده خود را از یاد برده به انکار مبدأ و معاد می‌پردازد. به همین دلیل می‌‌توان گفت بودیسم تبیین روشنی برای مباحث عقیدتی ندارد و گرفتار تناقض است و در مباحث عملی نیز پیروان خود را در ریاضت‌های بی‌انتها غرق می‌سازد و چون مبادی نظریِ گویا و روشنی ندارد، در مرحله عمل هم چندان موفق نیست و برنامه‌های عملی او نیز بیشتر به توصیه‌های اخلاقی شبیه است که مبهم و نارسا می‌باشند و هر کس برداشت متناسب با میل خود را می‌تواند داشته باشد، به همین دلیل در طول تاریخ که دین بودا در نواحی خارج از هندوستان گسترش می‌یافت به همان نسبت هم در برخورد با اساطیر و معتقدات محلی خود را تطبیق می‌داد و تغییر می‌یافت.[9]
2 . انکار خداوند
بودیسم بر خلاف مکاتب فلسفی و ادیان دیگر که هر کدام به نوعی قائل به وجود خالق و صانع عالم هستی هستند، عالم را قدیم و ازلی و بی‌نیاز از خالق می‌داند[10] و وجود خداوند را انکار می‌کند.[11] بودا «از وجود مافوق طبیعت که ازلی و بالذات و خالق عالم و صانع آسمانها و زمین می‌باشد و سرنوشت افراد انسانی را در قبضه داشته و قاضی حاجات و مجیب دعوات و قبله نماز و صلات باشد بحثی به میان نیاورده»[12] و ماده را قائم به ذات می‌داند و به نوعی الحاد دچار می‌شود و از پاسخ‌گویی به این سؤال که ماده محدود بوده و محتاج علت است و باید علتی داشته باشد عاجز، می‌ماند. پیروان بودیسم که با انکار وجود هر نوع خدا سعی در انکار خدایان هند و بت‌پرستی هندوها داشتند، در طول زمان خود گرفتار بت‌پرستی شده و به جای بت‌های متعدد هندوان، تماثیل بودا را بت خود قرار داده و بت‌پرستی شرک‌آلود هندوها را به بت‌پرستی کفر‌آمیز بودایی تبدیل کردند.
3 . انکار نبوت
بودایی‌ها چون وجود خدای واجب‌الوجود را انکار می‌کنند، طبعاً اعتقادی به نبی مرسل و پیامبری که حامل وحی الهی باشد ندارند و می‌گویند که عقل به تنهایی توان هدایت انسان را دارد و نیازی به پیامبر نیست. و سؤالی که بی‌پاسخ می‌ماند این است که آیا عقل مورد ادعای شما امر به تمثال پرستی می‌کند و آیا عقل موجب می‌شود که شما صانع را انکار کنید و در تناقض تناسخ گرفتار آیید آیا عقل نیاز به مؤید راهنما ندارد آیا اگر رسولانی به عنوان راهنما و مؤید عقل از سوی خداوند بیاید منافاتی با احکام عقل دارد، آیا عقلی که مدعای داشتن آن را می‌کنید موجب شده که عالم ممکن را واجب‌الوجود پندارید؟!
4 . انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
بودا که درصدد اصلاح آیین هندو بود روح و انتقال آن را آنکار می‌کرد ولی در پاسخ به سؤال سرانجام انسان چه خواهد شد مجبور به قبول مسأله تناسخ شده بود وی مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم دینی پذیرفته بود و به عقیده او روح انسان در هنگام مرگ به کالبد و یا جسم دیگری انتقال پیدا می‌کند و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طی می‌کند و پس از هر تولد و زندگی دوباره بار دیگر روح به بدنی دیگر حلول می‌کند و این تولدها ممکن است بی‌انتها و ابدالدهر ادامه داشته باشد. ولی به این تناقض نیز گرفتار می‌آید که اگر روحی نیست پس تناسخ چه معنی می‌دهد زیرا بدون حلول روح از جسمی به جسم دیگر تناسخ امکان ندارد[13] و بر فرض که تناسخ را قبول کردیم کدام دلیل عقلی و منطق صحیح دال بر حقانیت تناسخ است حدود صد سال پیش مردم هند دویست یا سیصد میلیون نفر بودند که بعد از وفات‌ روح‌شان در کالبد دویست یا سیصد میلیون نفر تازه متولد شده نسخ پیدا کرده است حال اگر این تعداد را از جمعیت کنونی هند که بیش از یک میلیارد نفر است کم کنیم چیزی حدود هفتصد تا هشتصد میلیون نفر وجود خواهد داشت که طبق قانون تناسخ باید بدون روح باشند چون قبلاً روحی نبوده که در اینها نسخ پیدا کند.
اگر ما قانون تناسخ را قبول کنیم باید منکر افزایش جمعیت باشیم و در طول هزاران سال که انسان بر کره خاکی زندگی می‌‌کند باید تعداد اشخاص وفات یافته با تعداد انسان‌های متولد شده برابر باشد تا تناسخ معنی دهد والّا باید قبول کنیم که بعضی از اجسام بشری روح ندارند و بعضی از ارواح بدون جسم می‌مانند که هر دو مبطل قانون تناسخ است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 . ادیان آسیایی، مهرداد بهار.
2 . ادیان آسیا، ویراسته فرید هلم هاردی ترجمه عبدالرحیم گواهی.
3 . جهان مذهبی (ادیان در جوامع امروز) رابرت ویر، ترجمه عبدالرحیم گواهی.
4 . آشنایی با ادیان بزرگ،‌حسین توفیقی.

[1] . ر.ک: توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 45.
[2] . ر.ک‌: بی ‌ناس. جان. تاریخ جامع ادیان، ‌انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1370 هـ . ش، ص 204.
[3] . ر.ک: آریا، غلامعلی، آشنایی با تاریخ ادیان، ‌انتشارات پایا، چاپ سوم، 1379، ص47.
[4] . تاریخ جامع ادیان، ص 176.
[5] . همان، ص 188.
[6] . آشنایی با ادیان بزرگ، ص 48.
[7] . همان، ص 49.
[8] . تاریخ جامع ادیان،‌ص 188.
[9] . آشنایی با تاریخ ادیان،‌ص 73.
[10] . آشنایی با تاریخ ادیان،‌ص 47.
[11] همان.
[12] . تاریخ جامع ادیان، ص 189.
[13] . آشنایی با تاریخ ادیان، ص 73.
( اندیشه قم )

دکمه بازگشت به بالا