حقیقت خلقت حضرت محمد (ص) چیست؟

منظور از «صادر اول» چیست؟ ارتباط پیامبر صلى الله علیه و آله با اولین صادر و اولین مخلوق عالم چگونه است؟

قرآن، روایات، ادعیه و زیارات حکایت‏گر آن است که اولین مخلوق خدا، انسان کامل بوده که بر وجود گرامى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام منطبق است. در اینجا به مهم‏ترین زوایاى این مسئله اشاره مى‏شود:

یک. رسول خدا صلى الله علیه و آله و عترت طاهره او اولین مخلوق‏

ترکیب بدنى هر انسانى- به مقتضاى اینکه یک ترکیب مادى است- در مسیر زمان بوده و یک موجود زمانى است و در قطعه‏اى از زمان، تحقق مى‏یابد. قبل از آن زمان، وجود نداشته و بعد از آفرینش عوالم وجود (آسمان، زمین و موجودات دیگر) است. همچنین معلول یک سلسله اسباب و علل بوده و داراى ترکیب مادى مخصوصى است که در شرایطى خاص، وجود مى‏یابد و قابلیت و استعداد تجلّى روح خدا و دمیده شدن آن را پیدا مى‏کند.

پس به نقطه‏اى مى‏رسد که روح خدا، به آن دمیده شده و در آن ظهور مى‏یابد و به آن تعلّق مى‏گیرد.

آنچه به این ترکیب مادى نهایى و متأخر تعلق مى‏گیرد و در آن جلوه‏گر مى‏شود؛ قبل از زمان و مکان و پیش از همه عوالم وجود و آفرینش آسمان‏ها و زمین و موجودات دیگر است.

چنان که «روح خدا»، پیش از همه مخلوقات دیگر وجود داشته است و هر وقت ترکیب صالح مادى و مستعد را بیابد، در آن مى‏تابد.

حال روشن مى‏شود آن دسته از روایات که بیانگر صادر نخستین و مخلوق اوّل بودن رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام است، هیچ منافاتى با ظهور «مخلوق اوّل» در بدن و ترکیب مادى خاص، در زمان و مکان معیّن ندارد؛ زیرا حقیقت آنان، همان «مثل اعلا» است که قبل از همه مخلوقات وجود داشته و در زمان معین و مکان خاص، در بدنى مخصوص تجلّى کرده است. در روایات گوناگونى، مخلوق اوّل بودن رسول خدا و ائمه اطهار بیان شده است:

الف. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «ان اللَّه خلق نور محمد صلى الله علیه و آله قبل المخلوقات …»[1]؛ یعنى، اولین مخلوق نور رسول خدا صلى الله علیه و آله بود.

ب. جابر گوید: به رسول خدا عرض کردم: اولین مخلوق چه بود؟ آن حضرت فرمود: «نور نبیک یا جابر خلقه الله ثم خلق منه کل خیر …»[2]؛ «نور نبى تو است و سپس از او هر خیرى خلق شد».

ج. امام رضا علیه السلام به نقل از پدران خود مى‏فرماید: «انّ اول ما خلق الله عزوجل ارواحنا …»[3]؛ «نخستین چیزى که خداى متعال خلق فرمود، ارواح ما است».

به هر حال رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام، هر چند به لحاظ «بدن مادى»، از لحاظ «زمانى» متأخر از مخلوق اول‏اند؛ ولى از نظر رتبه وجودى و حقیقت روحى، نخستین مخلوق‏اند.

لا جرم گفت آن رسول ذو فنون‏ رمز نحن الآخرون السابقون‏[4]

 

در این رابطه توجه به چند نکته بایسته است:

1- 1. نور معصومان از نور خداوند است؛ در زیارت جامعه مى‏خوانیم:

«و انتجبکم لنوره»؛ «خداى متعال شما را براى نور خود برگزید»؛ «و نوره و برهانه عندکم»؛ «نور و برهان حق نزد شما است» و «السلام على الائمه الدعاه و … صراطه و نوره و برهانه»؛ «سلام بر امامان بزرگوارى که دعوت کننده به سوى خدا … و صراط او، نور او و برهان او هستند». در عبارت دوم گفته مى‏شود: نور حق در نزد شما است و در عبارت سوم خود آنان را نور حق مى‏گوییم.

1- 2. نور معصوم، اولین مخلوق؛ در روایات، اولین مخلوق و نخستین صادر، نور رسول خدا صلى الله علیه و آله و سیزده معصوم دانسته شده است. آن حضرت مى‏فرماید: «اوّل ما خلق الله، نورى»؛ «نخستین چیزى که خداوند خلق کرد، نور من بود».[5] خداى سبحان به پیغمبرش دستور مى‏دهد که: «بگو من اولین مسلمانم»[6].

از امام صادق علیه السلام سؤال شد: شما قبل از آنکه آسمان‏ها و زمین خلق شوند، کجا بودید؟ حضرت در پاسخ فرمود: «کنّا انواراً حول العرش نسبح الله و نقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائکه …»؛ «انوارى بودیم حول عرش و مشغول تسبیح و تقدیس خدا بودیم تا اینکه خداى متعال ملائکه را خلق فرمود …».[7]

در روایتى آمده است: «یا جابر! انّ اللَّه اول ما خلق خلق محمداً و عترته الهداه المهتدین، فکانوا اشباح نور بین یدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نوریه بلا ارواح، و کان مؤیداً بروح واحد و هى روح القدس …»؛ « [امام باقر علیه السلام فرمود:] اى جابر! نخستین مخلوقى که خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدایت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند.

جابر مى‏گوید: به حضرت عرض کردم اشباح چیست؟ فرمود: سایه نور، بدن‏هاى نورى بدون روح که مؤید به یک روح یگانه و واحد بودند و آن روح‏القدس بود …».

روایت بالا، نشانگر این حقیقت است که «مخلوق اول» در عین اینکه یک حقیقت و موجود واحد است، حقیقت همه چهارده معصوم است؛ یعنى، هم حقیقت رسول خدا صلى الله علیه و آله است و هم حقیقت تک تک عترت آن حضرت. آنان در عین یکى بودن، متعدد هم هستند و همه آنان، ظهورات روح واحد و حقیقت واحد مى‏باشند. این روایت با صراحت کامل مى‏فرماید: آنان بدن‏هاى نورى بودند که ارواح متعدد نداشتند؛ بلکه مؤید به یک روح بودند و آن عبارت است از: «روح‏القدس» و به روشنى به این نکته اشاره دارد که حقیقت روح و جان همه، یکى بود و ظهورات (بدن‏هاى نورى و یا اشباح نورى) متعدد بود.

اینکه در زیارت جامعه مى‏خوانیم: «و ان ارواحکم و طینتکم واحده»؛ اشاره به این حقیقت دارد که چهارده معصوم، یک نورند و در این جهت با هم اتحاد دارند. ایشان در عین تعدد صورى و ظاهرى، با همدیگر وحدت و اتحاد دارند.[8]

______________________________
(1). ر. ک: انسان و خلافت الهى، صص 139- 142.

چون مرا دیدى خدا را دیده‏اى‏ گرد کعبه صدق برگردیده‏اى‏
خدمت من طاعت و حمد خداست‏ تا نپندارى که حق از من جداست‏
چشم نیکو باز کن در من نگر تا نبینى نور حق اندر بشر[9]

1- 3. نور معصوم، جسم مستعد مى‏خواهد؛ «نور معصوم»، نخستین مخلوق و قبل از همه مخلوقات دیگر موجود بوده است و هر وقت ماده- با ترکیب و استعداد خاص- خود را در معرض تابش آن قرار دهد و با آمادگى پذیرش آن، در برابر آن قرار گیرد، در آن تجلّى مى‏کند.

نور یابد مستعد تیز گوش‏ کاو نباشد عاشق ظلمت چو موش‏[10]

از این رو جسم معصومان علیهم السلام، بدن ویژه‏اى است که توان تحمّل و تجلّى آن نور را در خود دارد؛ نورى که «نخستین و برترین مخلوق» است. این جسم باید قابلیت و کشش آن همه عبادت‏ها و سیرها را داشته باشد؛ تا این نور در آن تجلّى کند. بر این اساس جسم آنها نیز از نور است.

جسمشان را هم ز نور اسرشته‏اند تا ز روح و از ملک بگذشته‏اند[11]

دو. نام‏هاى متعدد مخلوق اول‏

در متون اسلامى و روایات، اولین مخلوق یک چیز مشخص و معیّن بیان نشده است و حقایق- به ظاهر مختلف و موجودات متعدد- به صورت اولین مخلوق مطرح گشته‏اند؛ براى مثال گاهى اولین مخلوق «عقل» معرفى شده و گاهى «قلم» و گاه نیز «نور محمد صلى الله علیه و آله» و «انوار معصومین علیهم السلام». امّا باید توجه‏ داشت که این از باب اختلاف در کلام و در بیان حقیقت نیست؛ بلکه به جهت ظهور و جلوه‏هاى مختلف «مخلوق اول» و بر اساس لحاظها و اعتبارهاى مختلف است؛ مثلًا به لحاظ اینکه مخلوق اول، صورت جمعى و واجد کمالات و صفات کمالى مبدأ متعال است، «ن»[12] نامیده مى‏شود و به اعتبار اینکه همین مخلوق اول، واجد همه کمالات وجودى مبدأ متعال است و به امر و اراده حضرت حق، منشأ وجودات و عوالم وجود و صورت‏ها و حقایق وجود است، «قلم» گفته مى‏شود. همچنین صورت تفصیلى این مخلوق- که همه کمالات را واجد است و به امر و اراده حق و به اذن او، منشأ وجودات و عوالم وجود است- «لوح» نامیده مى‏شود.

همچنین به لحاظ اینکه مخلوق اول، در صورت اصلى خود و قبل از تعیّن‏ها و جلوه‏ها، از هر رنگ و تعیّن پاک است و تجلّیات او، در هر کدام از تعیّنات و مراتب، وجود دارد و اصل و باطن هر تعیّن و جلوه‏اى است، «روح» مى‏باشد. به لحاظ اینکه مخلوق اول، با این صورت و در رتبه اصلى خود، همه کمالات وجودى مبدأ را واجد است و در این مرتبه از مبدأ متعال، بدون واسطه سرچشمه مى‏گیرد و جمال و جلال او را نشان مى‏دهد، «روح خدا» نامیده مى‏شود. به لحاظ قدس و طهارت از نقایص وجودى، «روح القدس» گفته مى‏شود و به جهت اینکه در وجود رسول اکرم صلى الله علیه و آله و معصومین علیهم السلام ظاهر گشته و تجلى نموده است و عین حقیقت آنان مى‏باشد، «نور محمدى» و و «انوار معصومین» است.

بنابراین، نام‏هاى مختلف براى مخلوق اول، بر اساس لحاظها و اعتبارهاى مختلف وجود دارد و نباید تصور کرد که مخلوق اول، چند چیز «مختلف الحقیقه» است‏[13].

سه. انحصار مخلوق اول در پیامبر و امامان علیهم السلام‏

بر اساس آیات قرآن و روایات، مصداق حقیقى مخلوق اول و روح خدایى، تنها حضرت محمد صلى الله علیه و آله و عترت طاهره آن حضرت است. ازاین‏رو هر چند پیامبران دیگر، انسان کامل‏اند؛ ولى این کامل بودن، با واسطه و میانجى‏گرى رسول خدا و نور عترت طاهره بوده است. از این جهت نبى‏خاتم و خاندان آن حضرت، از پیامبران دیگر کامل‏تراند؛ زیرا آنان بدون واسطه مشمول این عنایت الهى و مخلوق اوّل بوده‏اند و انبیاى دیگر با وساطت آنان، از مرتبه کمال انسانى برخوردار شده‏اند.

براى اثبات این امر، شواهد گوناگونى وجود دارد که به دو مورد از آنها اشاره مى‏شود:

  1. خداى سبحان به پیامبر صلى الله علیه و آله دستور مى‏دهد که: «بگو من اولین مسلمانم»[14] و حال آنکه به هیچ پیامبرى چنین دستورى داده نشده است. مقصود از «اول المسلمین»، اوّلیت ذاتى یا رتبى است، نه زمانى و تاریخى؛ زیرا اگر اولیت زمانى بود، هر پیغمبرى نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود. پیامبران پیشین نیز به طریق اولى مى‏توانستند مصداق این اولیت باشند. حال آنکه خداوند مى‏فرماید: «بگو من اولین مسلمانم». این امر نشان مى‏دهد که حضرت رسول صلى الله علیه و آله، اولین صادر یا اولین ظاهر و یا اولین مخلوق است؛ یعنى، در رتبه وجودى آن حضرت، هیچ‏کس قرار ندارد.[15] 2. این مطلب در جاى خود به اثبات‏رسیده که هر فیضى که از جانب خداى سبحان نازل‏مى‏شود، با حفظ ترتیب درجات است؛ چنان که هر فیضى هم که به سوى خداى سبحان رجوع مى‏کند، به ترتیب درجات است. از این رو، نخستین فیض در «قوس نزول»، آخرین فیض نیز در «قوس صعود» خواهد بود. بر این اساس از آنجا که قرآن کریم، رسول خدا را خاتم پیامبران دانسته است‏[16] و روایات، وجود مقدس نبى اکرم صلى الله علیه و آله را نخستین کسى مى‏داند که در قوس صعود به لقاى خداوند بار مى‏یابد.

«انا اول وافد على ربّى»[17]، مى‏توان چنین نتیجه گرفت که مخلوق اول، رسول خدا صلى الله علیه و آله است و او واجد همه مزایاى مشترک و مزایاى فرد فرد پیامبران و بعضى از خصایص ویژه است که آنان فاقد آن بوده‏اند.

این نوع آیات و روایات، همچنین بیانگر این حقیقت است که تا روز قیامت، احدى بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زیرا آن حضرت انسان کاملى است که اگر میلیون‏ها سال نیز بگذرد، کامل‏تر از او نخواهد آمد و اگر کامل‏تر از ایشان یافت مى‏شد، حتماً او به مقام خاتمیّت مى‏رسید؛ نه رسول اکرم صلى الله علیه و آله. چون تالى باطل است، مقدّم هم باطل خواهد بود؛ یعنى، چون کسى جز رسول خدا به خاتمیت نرسیده است، مشخص مى‏شود که کامل‏تر از آن حضرت نیز وجود ندارد. به همین جهت از معصومان علیهم السلام، نقل شده است: «ما حالاتى داریم که نبى مرسل و ملک مقرب هم به آن راه ندارند»[18] و این کلامى متین است؛ زیرا کسى که در «قوس نزول»، اولین فیض و در «قوس صعود» آخرین و کامل‏ترین آن است؛ نه نبى مرسل و نه ملک مقرب به مرحله او راه مى‏یابد.[19]

منتهى در عشق چون او بود فرد پس مر او را زانبیا تخصیص کرد
گر نبودى بهر عشق پاک را کى وجودى دادمى افلاک را[20]

با اثبات این نکته که نور حضرت رسول صلى الله علیه و آله و عترت طاهره، مخلوق اول و مثل اعلا و روح خدایى‏اند، ویژگى‏هاى انسان کامل، براى وجود این عزیزان نیز به اثبات مى‏رسد؛ از جمله اینکه:

  1. رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام، جانشین خداوند متعال‏اند[21]؛
  2. آنان مجارى فیض و ارکان عالم هستى‏اند[22]؛
  3. آنان مظهر اراده خداوند متعال و ولىّ او هستند: «قلوبنا اوعیه لمشیه الله»[23]؛
  4. آنان اسماى حسناى الهى‏اند: «نحن و الله الاسماء الحسنى»[24]؛
  5. آنان صراط مستقیم‏اند: إِنَّکَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏[25]؛ «نحن الصراط المستقیم»[26] و «انا صراط الله»[27]؛
  1. میزان اعمال و قسطاند: «نحن الموازین القسط»[28] و «میزان الاعمال»[29]؛
  2. کلمات تامه الهى‏اند: «نحن الکلمات التامات»[30]؛
  3. مظهر و نشان خدایند: «ما لله آیه اکبر منّى»[31]؛
  4. بر تمام کائنات، حاکمیت تکوینى و احاطه وجودى دارند.

رسول خدا صلى الله علیه و آله شاهد کل است‏[32] و ائمه علیهم السلام نیز این چنین هستند.

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «فلم یفتنى ما سبقنى و لم یعزب عنى ما غاب عنى ابشّر باذن الله و اودى عنه، کل ذلک من الله مکنى فیه بعلمه»؛ «گذشته را از دست نداده، آینده هم بر من پوشیده نیست. به اذن خداوند مژده خوشى‏ها را مى‏دهم و از طرف خداوند به انجام دادن آنها مى‏پردازم. همه اینها از خداوند است که مرا با علم خود به آن کارها توانا ساخته است»[33].

  1. اشراف به ارواح انسان‏ها: «و ارواحکم فى الارواح و نفوسکم فى النفوس»[34] و «فخلق الله من انفاسها ارواح الاولیاء و الشهداء و الصالحین»[35].
  1. قرآن کریم در معیت ایشان است: وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ‏[36]. نور که همان قرآن است، با رسول خدا نازل شده است؛ نه اینکه آن حضرت با قرآن نازل شده باشد.

با توجه به حقیقت انسان کامل و ویژگى‏هاى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و عترت طاهره آن حضرت، اذعان خواهیم کرد که تنها مصداق حقیقى «انسان کامل»، وجود مطهّر و نورانى آن انسان‏هاى متعالى است.

هست اشارات محمد المراد کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد
صد هزاران آفرین، بر جان او بر قدوم و دور فرزندان او
آن خلیفه زادگان مقبلش‏ زاده‏اند از عنصر جان و دلش‏
گر ز بغداد و هرى و یا از رى‏اند بى مزاج آب و گل، نسل وى‏اند
شاخ گل هر جا که روید، هم گل است‏ خم مل هر جا که جوشد، هم مل است‏
گر ز مغرب بر زند خورشید سر عین خورشید است، نه چیز دگر[37]

چند تذکر براى راهیابى به حقیقت محمدى صلى الله علیه و آله:

یکم. از آنجا که روح انسان‏ها از روح خداوند است؛ ولى به دلیل عبور از عوالم گوناگون و دمیده شدن در بدن مادى، تیرگى‏ها، ظلمت‏ها و رنگ‏ها را مى‏پذیرد لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ‏[38] مى‏توان با ریاضت شرعى و تهذیب نفس، در برگشت به سوى اصل خود، این حجاب‏ها، ظلمت‏ها و تیرگى‏ها را کنار زند و با نزدیک ساختن روح انسانى خود، به اصل خویش، کامل‏تر شود. امّا باید توجه کرد که این کمال، در مراتب پایین‏ترى قابل تحقّق است؛ یعنى، هر چند از نظر امکان عقلى و وقوعى، در رسیدن به مبدأ اصلى و مثل اعلا شدن، مشکلى وجود ندارد؛ امّا تحقّق نخواهد یافت. زیرا، مخلوق اول و فیض نخستین بودن در نور و حقیقت محمدى و عترت طاهره منحصر است و دیگران- هر چند به این مقام بار یابند- باز به مرتبه وجودى آنان نمى‏رسند؛ انسان کاملى که بالاصاله خلیفه خداوند است، حقیقت نور محمدى صلى الله علیه و آله و انوار خاندان آن حضرت است. امّا انسان‏هاى کامل دیگر، بالعرض و به واسطه کمال و خلافت پیامبر صلى الله علیه و آله، کامل و خلیفه شده‏اند. از آنجا که ایشان صادر نخستین‏اند و همه به واسطه آنان، قدم به هستى مى‏گذارند؛ انسان‏هاى کامل- بالواسطه و بالعرض- اساساً از برکت وجود ایشان هستى یافته و از عدم تا به وجود این همه راه آمده‏اند.

گرچه آهن سرخ شد او سرخ نیست‏ پرتو عاریت آتش‏زنى است‏
گر شود پر نور روزن یا سرا تو مدان روشن مگر خورشید را
هر در و دیوار گوید روشنم‏ پرتو غیرى ندارم این منم‏
پس بگوید آفتاب اى نارشید چونکه من غارب شوم آید پدید؟!!![39]

دوّم. تحصیل کمالات انسانى، راهى جز برقرار کردن ارتباط معنوى با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ندارد؛ زیرا قرآن، پس از تشریح این کمالات، مى‏فرماید: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[40]؛ یعنى، ما آنها را به پیغمبر دادیم و رسول خدا صلى الله علیه و آله اسوه و الگویى براى این ویژگى‏ها است. به هر حال، براى رسیدن به این مقام منیع، انسان باید به کسانى که به آن منزلت راه یافته‏اند، نزدیک شود؛ ولایت آنان را در جان و دل بپروراند؛ به سنت و سیرت آنان معتقد باشد و عمل کند. آنان، حقیقت محمدى صلى الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت و شاگردان ایشان هستند؛ زیرا انسان‏هاى بزرگ، انسان‏هاى کوچک را مطابق خود مى‏سازند.

خوى شاهان در رعیت جا کند چرخ اخضر خاک را خضرا کند[41]

سوّم. براى طى کردن این راه پر خطر و آزمون، نیاز به استادى مجرب و راه طى کرده است؛ استادى که توانایى‏ها، استعدادها، علایق، موانع و روحیات شخصى فرد را بداند تا راهى درست و صحیح در پیش روى او قرار دهد. باید توجه داشت براى هر انسان، نردبانى خاص به سوى آسمان نصب شده است.

نردبان‏هایى است پنهان در جهان‏ پایه پایه تا عنان آسمان‏
هم گره را نردبانى دیگرست‏ هر روش را آسمانى دیگر است‏[42]

___________________________
پی نوشت ها:
[1] ( 1). بحارالانوار، ج 57، ص 170.

[2] ( 2). المیزان، ج 1، ص 121.

[3] ( 3). بحارالانوار، ج 57، ص 58.

[4] ( 4). مثنوى، دفتر چهارم، بیت 3764.

[5] ( 1). بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح 7.

[6] ( 2). انعام( 6)، ص 163.

ر. ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 8، ص 30 و 31.

[7] ( 3). بحارالانوار، ج 57، ص 170.

[8] ( 1). ر. ک: انسان و خلافت الهى، صص 139- 142.

[9] ( 1). مثنوى، دفتر دوم، ابیات 2247- 2249.

[10] ( 2). مثنوى، دفتر پنجم، بیت 25.

[11] ( 3). مثنوى، دفتر سوم، بیت 8.

[12] ( 1).« ن والقلم و ما یسطرون»؛ قلم( 68)، آیه 1.

[13] ( 1). انسان و خلافت الهى، ص 125 و 126.

[14] ( 2). انعام( 6)، آیه 163.

[15] ( 1). ر. ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 8، ص 30.

[16] ( 2). احزاب( 33)، آیه 40.

[17] ( 3). بحارالانوار، ج 25، ص 1 و ج 36، ص 280.

[18] ( 1). همان، 79، ص 343.

[19] ( 2). تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 8، ص 53 و 24؛ ج 9، ص 233.

[20] ( 3). مثنوى، دفتر پنجم، ابیات 2738 و 2739.

[21] ( 4). ر. ک: نهج البلاغه، حکمت 147؛ محمدى رى شهرى، اهل البیت فى الکتاب و السنه،( دارالحدیث، قم: چاپ اوّل، 1375 ش)، ص 130، ح 186 و 188.

[22] ( 5). اهل البیت فى الکتاب و السنه، ص 152، ح 258.

[23] ( 6). بحار الانوار، ج 25، ص 337.

[24] ( 7). همان، ج 91، ص 6.

[25] ( 8). زخرف( 43)، آیه 43.

[26] ( 1). الغدیر، ج 2، ص 312.

[27] ( 2). بحارالانوار، ج 8، ص 70.

[28] ( 3). همان، ج 68، ص 226.

[29] ( 4). مفاتیح الجنان، زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام.

[30] ( 5). بحارالانوار، ج 5، ص 9.

[31] ( 6). همان، ج 23، ص 206.

[32] ( 7). نساء( 4)، آیه 41.

[33] ( 8). به نقل از: سیدیحیى یثربى، فلسفه امامت،( وثوق، قم: چاپ اوّل، تابستان 1378 ش) ص 85 و 86؛ کلینى، کافى، ج 1، ص 197، تحقیق على اکبر آخوندى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ 1382.

[34] ( 9). فرمایش امام هادى علیه السلام در زیارت« جامعه کبیره».

[35] ( 10). المیزان، ج 1، ص 121.

[36] ( 1). اعراف( 7)، آیه 157.

[37] ( 2). مثنوى، دفتر ششم، ابیات 174- 179.

[38] ( 3). تین( 95)، آیات 2- 4 و 5.

[39] ( 1). مثنوى، دفتر اول، ابیات 3261- 3264.

[40] ( 2). احزاب( 33)، آیه 21.

[41] ( 1). مثنوى، دفتر دهم، بیت 2820.

[42] ( 2). همان، دفتر پنجم، ابیات 2556 و 2557.

دکمه بازگشت به بالا